English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7650 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
close range U مسافت نزدیک
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
suite U مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
suites U مجموعهای از برنامه ها که ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
letter quality printing U خصوصیت برخی چاپگرهای matria-dot که حروف با کیفیت یکسان با ماشین تایپ را با نقاط بسیار نزدیک به هم تامین میکند
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
coincidence circuit U یک مدارالکترونیکی که تنهادرصورت دریافت سیگنال درهمه ورودیها بصورت همزمان یا بسیار نزدیک بهم دارای سیگنال خروجی خواهدبود
whisker U کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
not ahunderd mails flom U نزدیک
near- U نزدیک
in sight U نزدیک
forby U نزدیک
forby U از نزدیک
forbye U نزدیک
neared U نزدیک
near U نزدیک
vicinal U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
forthcoming U نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
beside U نزدیک
nearer U نزدیک
fast by U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
upcoming U نزدیک
forbye U از نزدیک
foreby U نزدیک
closest U نزدیک
closer U نزدیک
close-ups U از نزدیک
closes U نزدیک
nearing U نزدیک
close-up U از نزدیک
nearby U نزدیک
accessible U نزدیک
hard by U نزدیک
nigh U نزدیک
close up U از نزدیک
nears U نزدیک
close U نزدیک
nearest U نزدیک
neighbouring U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
cephalo U نزدیک به سر
close by U نزدیک
at hand U نزدیک
near at hand U نزدیک
close aboard U نزدیک
near by U نزدیک
approaching U نزدیک
next door to U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
on the eve of U نزدیک
adjacent U نزدیک
imminent U نزدیک
towards U نزدیک
near upon U نزدیک
near by U نزدیک به
hand to hand U نزدیک
narrowly U از نزدیک
proximate U نزدیک
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
almost U بطور نزدیک
nearing U نزدیک به ضربه
accedes U نزدیک شدن
at U پهلوی نزدیک
adjoining U نزدیک مجاور
nearest U نزدیک به ضربه
insides U نزدیک بمرکز
besides U بعلاوه نزدیک
paranephric U نزدیک گرده
on the simmer U نزدیک بجوش
of kin U نزدیک همانند
near U نزدیک به ضربه
odd comeshortly U اینده نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
nearer the end U نزدیک تر بیابان
stand by <idiom> U نزدیک بودن
nearsightedness U نزدیک بینی
near- U نزدیک به ضربه
in the near f. U دراینده نزدیک
parahepatic U نزدیک جگر
nearer U نزدیک به ضربه
odd comeshortly U روز نزدیک
near point U نقطه نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
short range U نزدیک برد
near shore U نزدیک به ساحل
neared U نزدیک به ضربه
inside U نزدیک بمرکز
by U نزدیک کنار
subcentral U نزدیک مرکز
short U نزدیک تور
subapical U نزدیک راس
abut U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
subadult U نزدیک سن تکلیف
paranasal U نزدیک بینی
abutted U نزدیک بودن
subsaturated U نزدیک به اشباع
shorter U نزدیک تور
shortest U نزدیک تور
to be on the way U نزدیک شدن
myopy U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
to come by U نزدیک شدن
short-range U نزدیک برد
near sightedness U نزدیک بینی
to gain on U نزدیک شدن به
to keep close U نزدیک ماندن
keep back U نزدیک نشوید
grazes U نزدیک به زمین
converged U به هم نزدیک شدن
whitish U نزدیک به سفید
converges U به هم نزدیک شدن
converging U به هم نزدیک شدن
infighting U نبرد نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
inapproachable U نزدیک نشدنی
nears U نزدیک به ضربه
converge U به هم نزدیک شدن
recent memory U حافظه نزدیک
neighbor U همسایه نزدیک
grazed U نزدیک به زمین
near by U دم دست نزدیک
short sighted U نزدیک بین
graze U نزدیک به زمین
accede U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
Near our office . U نزدیک اداره ما
acceding U نزدیک شدن
Near East U خاور نزدیک
accosting U نزدیک کشیدن
danger close U خطر نزدیک
foreground U نزدیک نما
deep U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
come by U نزدیک شدن
approaches U نزدیک شدن
approached U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosted U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
erelong U در اینده نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
upcoming U دراتیه نزدیک
draw on U نزدیک شدن
myopia U نزدیک بینی
close support U پشتیبانی نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
offing U در اینده نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close combat U رزم نزدیک
caudal U نزدیک به انتها
toward(s) evening U نزدیک به عصر
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
close coordination U هماهنگی نزدیک
close in U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
close range U فاصله نزدیک
close price U قیمت نزدیک
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
to be quite close U نزدیک به هم بودن
admaxillary U نزدیک ارواره
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
neighbors U نزدیک مجاور
close U نزدیک به ناو
in the near future U در آینده نزدیک
closest U نزدیک بهم
his almost night U نزدیک شب است
short-sighted U نزدیک بین
in- U نزدیک ساحل
in- U نزدیک دم دست
Recent search history Forum search
1incentive
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1کارآفرینی
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1wife is life life is knife knife kill the life
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
2crucification
2معنی اسم تیتان چیست؟
1من نتونستم شام بپزم ولی مادرم شام بسیار خوشمزه ای پخت
1من امروز بسیار کار دارم نمیتونم برسم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com